آواز عاشقانه ما در گلو شکست! (نامهیی به سپهسالار عشق)
مسعود عزیز، سلام!
این نامه را به تو مینویسم در سالروز شهادتت؛ روزی که ما طعم یتیمی را چشیدیم. هرچند که بیشترِ ما پیش از آن، پدرانِ خود را از دست داده بودیم؛ ولی تا وقتی تو زنده بودی، مزه یتیمی را نچشیدیم و یا بهتر است بگویم که تو نگذاشتی که ما احساس یتیمی کنیم. … ادامه خواندن آواز عاشقانه ما در گلو شکست! (نامهیی به سپهسالار عشق)
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.